اثر بومرنگی رسانه‌ها؛ چرا بخشی از اعتماد عمومی از دست رفت؟ | گفتگو با امیرحسین شمشادی

 زینب رازدشت – خبرگزاری مهر: در دوران جنگ تحمیلی، رسانه‌های ایران با بازتاب یکپارچه و هوشمندانه اخبار، به تقویت روحیه مقاومت و وحدت ملی مردم کمک کردند و در مقابل عملیات روانی دشمن ایستادند. آن‌ها با انعکاس دقیقِ رویدادها و افشای اهداف جنگ‌افروزان، نقشی کلیدی در آگاهی‌بخشی به جامعه و حفظ آرامش آن ایفا کردند. اینکه رسانه‌ها چقدر در این زمینه موفق بودند، ساعتی با امیرحسین شمشادی پژوهشگر شبکه‌های اجتماعی و استاد ارتباطات به گفت‌وگو نشستیم که بخش اول این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

* در ایام جنگ ۱۲ روزه از کدام رسانه بیشتر استفاده می کردید؟ دلیل انتخاب این رسانه چه بود و دیگر رسانه‌ها چه ویژگی‌هایی داشتند؟

در آن ایام برای دریافت اطلاعات از رسانه‌های مختلف بهره می‌بردم. به‌طور معمول از شبکه خبر به شکلی مستمر استفاده می‌کردم، همچنین شبکه‌های اجتماعی را دنبال می‌کردم که اخبار دست اول را سریع منتشر می‌کردند. گاهی نیز از رسانه‌های بین‌المللی و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور برای دریافت اطلاعات استفاده می‌کردیم. هدفم این بود که یک نگاه جامع و کامل به تحولات رخ‌داده در جریان جنگ ۱۲ روزه داشته باشم و تا حد امکان تصویر روشنی از وضعیت به دست بیاورم.

منتشرکنندگان اخبار تحت تأثیر سیاست‌های کلانی هستند که طبیعتاً مسیر اطلاع‌رسانی آن‌ها را مشخص می‌کند. اگر بر پایه نظریات مارشال مک لوهان فرض را بر این بگذاریم که رسانه خودش پیام است، انتخاب هر رسانه به معنای تصمیم‌گیری آگاهانه یا ناآگاهانه برای قرار گرفتن در معرض نوع خاصی از پیام است. بنابراین، طبیعی است که برای دستیابی به دیدگاه جامع در موضوعات حساس، خصوصاً درشرایط بحرانی مثل جنگ، مراجعه به منابع متعدد ضرورت پیدا می‌کند. این امر امکان صحت‌سنجی و مقایسه را فراهم کرده و کمبودهایی که ممکن است رسانه‌های داخلی داشته باشند را با اطلاعات رسانه‌های بین‌المللی جبران می‌کند.

همچنین شبکه‌های اجتماعی با توجه به کمرنگ‌تر بودن محدودیت‌ها در ارائه اخبار نقش مهمی ایفا می‌کنند. از این جهت در آن زمان استفاده از منابع متنوع خبری، از جمله رسانه‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی، نه تنها انتخاب، بلکه یک ضرورت محسوب می‌شد.

* تعداد دنبال‌کنندگان شبکه‌های اجتماعی رسانه‌های بیگانه و ضد انقلاب قابل توجه است. آیا این وضعیت را به معنای از دست رفتن اعتماد به رسانه‌های خودمان می‌دانید؟

داشتن تعداد بالای دنبال‌کننده‌ها الزاماً به معنای اعتبار یا به این معنا که مخاطبان به صورت مداوم به آن رسانه رجوع کنند نیست. همچنین، این موضوع لزوماً نشان نمی‌دهد که مخاطب تنها از یک کانال خاص برای دسترسی به اخبار استفاده می‌کند. به نظر می‌رسد مخاطبان ایرانی، به خصوص در سال‌های اخیر، الگوی جدیدی از مصرف رسانه‌ای را به کار گرفته‌اند. این الگو مبتنی بر مقایسه و جست‌وجوی اطلاعات از منابع مختلف است و برای تکمیل اطلاعات یا صحت‌سنجی اخبار، به رسانه‌های متعدد مراجعه می‌کنند.

بخشی از این منابع شامل رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور است. دلیل این رویکرد را شاید بتوان کاهش اعتماد به برخی از رسانه‌ها یا کاهش جذابیت محتوای آنها دانست. از سوی دیگر، درباره رسانه‌های داخلی نیز وضعیت پیچیده‌ای وجود دارد. ممکن است بی‌اعتمادی کامل نسبت به این رسانه‌ها وجود نداشته باشد، اما اعتماد مطلق هم نسبت به آنها دیده نمی‌شود. در اینجا می‌توان به مفهوم «اثر بومرنگی» در علم ارتباطات اشاره کرد؛ مفهومی که برخی از رسانه‌های داخلی گرفتار آن شده‌اند.

بومرنگ وسیله‌ای چوبی است که بومیان استرالیا از آن برای شکار استفاده می‌کردند. ویژگی بومرنگ این است که اگر به هدف برخورد نکند، به سمت پرتاب‌کننده بازمی‌گردد. اثر بومرنگی در رسانه‌ها نیز چنین است؛ زمانی که یک رسانه اخبار نادرست یا مطالب تکراری منتشر کند، این اطلاعات به نحوی به خود رسانه بازمی‌گردند و باعث کاهش اعتبار آن در میان مخاطبان می‌شوند.

اثر بومرنگی ممکن است تا حدی اثرگذار باشد که مراجعه به آن رسانه حتی موقعیت اجتماعی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و آن‌چنان اعتبار رسانه افت می‌کند که افراد ممکن است در مکالمه‌های روزمره از بازدید آن رسانه انتقاد کنند یا حتی آن را نشانه‌ای از ناآگاهی بدانند.این موضوع ناشی از دو مسئله اصلی است؛ اول انتشار مکرر اخبار نادرست؛ دوم تکرار بیش از حد یک خبر در قالب‌های مختلف. چنین شیوه‌هایی از تولید محتوا، به ویژه با توجه به سرعت بالای جریان اطلاعات امروزی و کاهش نفوذ رسانه‌های جریان اصلی، اثر مخربی بر اعتبار رسانه‌ها دارند. امروزه مخاطبان بسیار گزینشگر شده‌اند و خودشان تصمیم می‌گیرند چه رسانه‌ای را دنبال کنند، همین موضوع شرایط را برای حفظ اعتبار رسانه‌ها دشوارتر کرده است.

به نظر می‌رسد که بی‌اعتمادی کامل نسبت به رسانه‌ها در بین مردم وجود ندارد، اما شاهد پدیده‌ای به‌نام اثر بومرنگ در رسانه‌های داخلی هستیم. در واقع، مردم با مقایسه‌ای میان اخبار رسانه‌های داخلی و اطلاعاتی که از طریق شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های خارجی دریافت می‌کنند تلاش می‌کنند تا خبرهای خود را از منابع مختلف تامین کنند و به نوعی دید جامع‌تری نسبت به وقایع داشته باشند. برای بازگرداندن اعتماد از دست رفته به رسانه‌های داخلی، چند راهکار قابل بررسی است. نخست، شفافیت و پرهیز از سانسور اهمیت بسیاری دارد.

همچنین پذیرش اشتباهات و توانایی اعتراف به خطا از سوی رسانه‌ها می‌تواند گام مهمی در جهت ایجاد اعتماد باشد. علاوه بر این، به نظر می‌رسد که ایجاد تنوع در دیدگاه‌ها و فرصت دادن به راویان روایت‌های متفاوت از اهمیت بالایی برخوردار است. متأسفانه، در برخی از رسانه‌های داخلی، به‌ویژه در صداوسیما، شاهد فقدان چندصدایی و تنوع دیدگاه‌ها هستیم. این عدم وجود روایت‌های متنوع ممکن است باعث دور شدن بخشی از مخاطبان شود.

مثالی ساده برای درک این مسئله را می‌توان از مشاهده‌گری محیط پیرامون گرفت. اگر به مرکز شهر تهران نگاهی بیندازید یا مثلاً ۱۰ دقیقه قدم بزنید، خواهید دید که نوع پوشش افراد بسیار متنوع است. درصدی از افراد یک سبک پوششی دارند و درصد دیگری سبک متفاوتی را دنبال می‌کنند. سؤال اصلی این است که آیا تمامی این اقشار مختلف در برنامه‌های صداوسیما حضور دارند؟ پاسخ غالباً منفی است. همین عدم انعکاس تنوع جامعه می‌تواند یکی از دلایل کاهش اعتماد عمومی به برخی از رسانه‌ها باشد. صداوسیما به‌عنوان رسانه‌ای ملی، برای بازتاب دقیق و همه‌جانبه آنچه در جامعه اتفاق می‌افتد، هنوز راهی طولانی پیش رو دارد.

* درصورتی که فکر می کنید اعتماد از رسانه های ما از دست رفته برای بازگشت اعتماد چه باید کرد؟

اگر قرار باشد مرجعیت رسانه‌ای کشور در داخل حفظ شود، مخصوصاً در زمان بحران‌ها یا شرایط حساس، ضرورت دارد که رسانه‌های داخلی جایگاه اصلی اطلاع‌رسانی را داشته باشند. خبرهای مهم باید نخست از رسانه‌های داخلی منتشر شوند و روایت غالب نیز متعلق به همین رسانه‌ها باشد. برای تحقق این هدف، نیازمند ایجاد تغییرات ساختاری و محتوایی هستیم. پذیرش اشتباهات، بهره‌گیری از دیدگاه‌های مختلف، دعوت از متخصصان حوزه‌های گوناگون، و ایجاد فضایی که مخاطب احساس کند نظرات و سلیقه‌های متنوع او در رسانه‌های داخلی، به‌ویژه صداوسیما، مورد توجه قرار می‌گیرد، بسیار حائز اهمیت است.

در حال حاضر، به نظر می‌رسد این تنوع و چندصدایی در برنامه‌های صداوسیما کمتر دیده می‌شود؛ چرا که اغلب تحلیلگرانی که به‌عنوان مهمان دعوت می‌شوند، از یک طیف فکری مشخص هستند، چه از نظر سیاسی، چه بین‌المللی و حتی در حوزه آینده‌پژوهی.

اگر هدف بازگرداندن مرجعیت رسانه به داخل کشور باشد، باید روی کیفیت برنامه‌ها سرمایه‌گذاری کنیم، سرعت انتقال اخبار را افزایش دهیم و استقلال حرفه‌ای را جدی بگیریم. هرچند صداوسیما یک رسانه دولتی است و بودجه آن توسط دولت تأمین می‌شود اما ضروری است که در عملکرد خود استقلال حرفه‌ای را نشان دهد.

این استقلال می‌تواند به تقویت اعتماد عمومی کمک کند؛ چراکه نمایش واقعیت‌ها و بیان بی‌پرده مسائل، به مرور جایگاه یک رسانه مستقل را تثبیت خواهد کرد. البته برای دستیابی به این هدف مثال‌ها و تجربیات موفقی نیز وجود دارد که می‌توان از آنها استفاده کرد. زمانی که حمله سایبری به پمپ‌بنزین‌ها و کارت‌های سوخت رخ داد و برخی خدمات از کار افتادند، یک بحران داخلی در حال شکل‌گیری بود. در این شرایط، منابع رسمی مثل وزارت نفت و شرکت توزیع فرآورده‌های نفتی اعلام کردند که مشکل رفع شده است.

اما خبرنگار صداوسیما چه کرد؟ او به یک پمپ‌بنزین رفت و به صورت زنده گزارش داد که با وجود اعلام رفع مشکل، کارت سوخت در آنجا همچنان کار نمی‌کند.

این حرکت نشان‌دهنده استقلال حرفه‌ای بود که انتظاری طبیعی از رسانه ملی است. رسانه باید تعامل مؤثر با مخاطبان داشته باشد و برای سلیقه‌های مختلف برنامه تولید کند. همچنین باید بین خبر و پروپاگاندا تفاوت قائل شوند.

همه برنامه‌ها نمی‌توانند صرفاً به موفقیت‌ها در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی بپردازند؛ بلکه باید نقاط ضعف را نیز پوشش داده و واقعیات را با مخاطب در میان بگذارند. چنین رویکردی می‌تواند اعتماد عمومی را جلب کرده و مرجعیت رسانه را به داخل کشور بازگرداند، تا مخاطب داخلی بیشتر به رسانه‌های داخلی رجوع کند تا شبکه‌های خارجی.

* چگونه می‌شود بین ذائقه مخاطب که به دنبال شنیدن سریع و دقیق اخبار است با محدودیت‌های امنیتی زمان جنگ برای رسانه‌ها تعادل ایجاد کرد با توجه به اینکه کانال‌های خارج از ایران محدودیتی ندارند. این رقابت را چگونه باید مدیریت کرد؟

در جهان برای مدیریت انواع بحران‌ها، به ویژه بحران‌های نظامی، پروتکل‌های مشخصی تعریف شده‌اند که در سه دسته کلی قرار می‌گیرند. این دسته‌ها شامل پروتکل‌های محدودکننده، پروتکل‌های هدایتگر و همچنین پروتکل‌های بین‌المللی اخلاقی و رسانه‌ای هستند که غالباً توسط سازمان‌هایی مثل یونسکو منتشر می‌شوند.

در زمان جنگ، به‌عنوان یکی از جدی‌ترین بحران‌ها، چهار مانع اصلی در مقابل اطلاع‌رسانی رسانه‌ها وجود دارد: قوانین، محدودیت‌های موقت، ضوابط اخلاقی و سیاست‌های رسمی. این عوامل تقریباً در سراسر جهان مشاهده می‌شوند؛ اما نکته حیاتی این است که چنین پروتکل‌هایی باید موجود بوده و مورد توافق قرار گیرند.

با توجه به احتمال همیشگی درگیری نظامی محدود یا گسترده میان ایران و اسرائیل در دهه‌های اخیر، لازم بود از پیش پروتکلی جامع برای اطلاع‌رسانی در چنین شرایطی طراحی شود. متأسفانه به نظر می‌رسد که وجود چنین پروتکلی در کشور کمرنگ بوده و ما در زمان جنگ به صورت تدریجی تلاش کرده‌ایم قوانین مرتبط را وضع کرده و به اجرا درآوریم.

پروتکل‌های محدودکننده در زمان جنگ در تمامی کشورها مورد استفاده قرار می‌گیرند و شامل سانسور، خطوط قرمز اطلاع‌رسانی و ممنوعیت انتشار اطلاعات حساس هستند. به‌عنوان مثال، انتشار اطلاعات مربوط به سایت‌های نظامی، محل سکونت نیروهای فرماندهی، ستادهای فرماندهی و کنترل یا برنامه‌ریزی‌های نظامی جزو خطوط قرمز محسوب می‌شود. همچنین اخبار مرتبط با دفاع یا حمله که می‌تواند به جبهه خودی آسیب برساند نیز معمولاً تحت سانسور قرار می‌گیرد.

یکی دیگر از پروتکل‌هایی که اهمیت زیادی دارد و متأسفانه در کشور ما ضعف‌هایی در اجرای آن وجود دارد، پروتکل هدایتگر است. این پروتکل تأکید می‌کند که باید یک روایت مشخص و هدفمند از اتفاقات جبهه‌های نبرد شکل گیرد و ترویج شود. این روایت باید مشروعیت داشته باشد، اطلاعات و آماری گزینشی ارائه کند و در نهایت به تقویت جبهه خودی کمک کند. این مورد نیازمند توجه ویژه است و باید اقدامات مؤثری برای ایجاد و تقویت آن انجام شود.

همکاری میان رسانه‌ها و نیروهای مسلح، به‌ویژه در شرایط درگیری و بحران، مسئله‌ای حساس و پراهمیت محسوب می‌شود. همین حالا که ما صحبت می‌کنیم، فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) تیم تعامل رسانه‌ای کاملی دارد که در زمان وقوع هرگونه بحران نظامی، وظیفه اطلاع‌رسانی را برعهده می‌گیرد.

در این فرآیند، با وجود مشارکت کشورهای مختلف در عملیات‌ها، تصمیم‌گیری اصلی درباره نحوه اجرای پروتکل‌های رسانه‌ای معمولاً توسط آمریکایی‌ها انجام می‌شود. این پروتکل‌ها نخستین‌بار در دوره جنگ جهانی دوم شکل گرفتند و اوج استفاده از آن‌ها را در جنگ دوم خلیج فارس شاهد بودیم؛ زمانی که آمریکا رهبری ائتلاف چند کشوری برای حمله به عراق را برعهده داشت.

مواردی مثل سانسور اطلاعات، ممنوعیت انتشار محتوای حساس، و ارائه یک روایت دست‌اول و قابل‌باور برای مخاطبان از جنگ، از محورهای اصلی این پروتکل‌ها بودند و هر روز در جریان آن جنگ به شکلی سازمان‌یافته اعمال می‌شدند. در حال حاضر، مشابه این روند را در جنگ روسیه و اوکراین مشاهده می‌کنیم که یکی از مهم‌ترین درگیری‌های نظامی جهان به شمار می‌رود.

در این جنگ، هم پروتکل‌های محدودکننده اطلاعات و هم پروتکل‌های هدایتگر روایت به وضوح در حال اجرا هستند. هر دو طرف تلاش دارند روایت دلخواه خود را به دنیا القا کنند، و رسانه‌ها چه داخلی و چه بین‌المللی، نقش کلیدی در سازوکار این فرآیند ایفا می‌کنند. نکته قابل توجه دیگر پروتکل‌های اخلاقی و انسانی است که توسط نهادهای بین‌المللی مانند یونسکو تدوین شده‌اند.

این موارد شامل حفظ ارزش‌های انسانی، اجتناب از نمایش تصاویر خشن یا جسدها، و تمرکز بر جنبه‌های احساسی جنگ به جای آمارهای صرف نظامی است. هدف این رویکرد آن است که تأکید بیشتری بر جنبه انسانی موضوع داشته باشد تا خبر تنها به مسائل تاکتیکی یا سلاح‌ها محدود نشود. با توجه به چنین سازوکارهایی، رسانه‌ها باید برای تطابق با این استانداردها آماده باشند تا بتوانند در چارچوب تعیین‌شده فعالیت کنند.

این مسئله نه تنها در منطقه‌های خاص، بلکه در سطح جهانی جریان دارد. در پایان بحث لازم است تأکید شود که برای اثربخشی بیشتر، این موارد باید دقیق‌تر تدوین شوند تا رسانه‌ها بهتر قادر به دنبال کردن آن باشند.

نکته مهم دیگر این است که شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها در حقیقت به ابزارهای قدرتمند جنگی تبدیل شده‌اند. تمام پلتفرم‌هایی مثل تلگرام، یوتیوب، فیسبوک یا حتی شبکه ایکس که شاید در داخل کشور توجه کافی به آن‌ها نمی‌شود، نقش بسیار مهمی در تحولات جهانی دارند. به خصوص فیسبوک در دنیا به‌عنوان یک رسانه بسیار اثرگذار شناخته می‌شود.

این ابزارها در جنگ روایت‌ها قدرت بی‌نظیری دارند؛ از یک توییت تاثیرگذار گرفته تا یک فیلم آماتوری، یک مطلب کوتاه، یا یک تحلیل جامع که از طریق این رسانه‌ها منتشر می‌شود، همگی می‌توانند شکل‌دهنده افکار عمومی باشند. انتشار یک خبر یا یک عکس تکان‌دهنده می‌تواند ذهنیت مردم را در سطح جهانی تغییر دهد، چه در جبهه خودی و چه در میان جبهۀ دشمن. حتی رسانه‌های دشمن نیز این محتواها را رصد کرده و از آن‌ها تاثیر می‌پذیرند.

بنابراین استفاده از شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها باید در چارچوب پروتکل‌های مشخص تعریف شود. این رسانه‌ها شرایط خاص خود دارند و لازم است ابتدا قوانینی برای این زمینه وضع شود. علاوه بر این، آموزش بسیار ضروری است. هم نیروهای نظامی باید در این حوزه مهارت کسب کنند و هم رسانه‌های فعال کشور نیازمند آموزش‌های حرفه‌ای هستند. در حال حاضر به نظر می رسد چنین پروتکل جامعی در کشور وجود ندارد و نقص‌هایی در این زمینه حس می‌شود. ضعف‌های موجود، به‌ویژه در زمان بحران‌ها، بیشتر مشخص می‌شود و ضرورت تربیت نیروهای حرفه‌ای در این زمینه با تاکید بیشتری احساس می‌شود.

رسانه‌های جهان در این موارد پروتکلی دارند. می‌توانید به چند مورد اصلی دقیق‌تر اشاره کنید؟

در شرایط بحران، اهمیت نقش رسانه‌ها در اطلاع‌رسانی دقیق و سریع به مخاطبان بسیار حیاتی است. از یک سو، وظیفه دارند واقعیت‌ها را بدون تحریف ارائه دهند و از سوی دیگر باید اخبار منتشرشده را از لحاظ صحت و اعتبار بررسی کنند. این چالش به‌ویژه در شرایط جنگ و بحران‌های عمده، اهمیت چندبرابری پیدا می‌کند. رسانه‌ها باید پیش از انتشار هر خبری، از درستی و دقت آن مطمئن شوند. صرف استناد به یک منبع مانند یک خبرگزاری، یک تحلیلگر شبکه‌های اجتماعی، یا منابع محلی کافی نیست؛ بلکه نیازمند مراجعه به چندین منبع معتبر و متقاطع برای تأیید اطلاعات هستند.

در این میان، نباید فقط بر آمارهای خام مانند تعداد کشته‌شدگان یا مناطق تصرف‌شده تمرکز شود. جنبه‌های انسانی، اجتماعی و تأثیرات بلندمدت بحران‌ها نیز باید مورد توجه قرار گیرد. حتی در موارد طبیعی مانند زلزله‌های گسترده یا بحران‌های جنگی باید به این ابعاد پرداخت. موضوع دیگر، جلوگیری از افشای اطلاعات حساس است. برای مثال، در جریان جنگ اخیر، مشاهده شد که برخی رسانه‌ها تصاویری از لانچرهای پرتاب موشک را پخش کردند. این کار، اگرچه ممکن است بی‌ضرر به‌نظر برسد، اما می‌تواند موقعیت تجهیزات حساس را برای طرف مقابل مشخص کند. چند روز طول کشید تا این موضوع مورد توجه قرار بگیرد و پخش چنین تصاویری متوقف شود.

این نشان‌دهنده اهمیت مدیریت محتوا در رسانه‌ها است. امنیت خبرنگاران نیز از موارد اساسی دیگری است که در هر جنگ یا بحران باید مورد توجه قرار گیرد. خبرنگارانی که وظیفه اطلاع‌رسانی دارند نباید جان یا سلامت خود را به خطر بیاندازند. آن‌ها باید در شرایط ایمن فعالیت کنند و به تجهیزات حفاظتی مناسب دسترسی داشته باشند. این مسئولیت مستقیماً برعهده نهادهای رسانه‌ای است تا محیط کاری امنی فراهم کنند. در نهایت، عدم پخش تصاویر خشونت‌آمیز یکی دیگر از عوامل کلیدی است که باید در سیاست‌های انتشار اخبار مدنظر قرار گیرد، زیرا انتشار چنین محتوایی می‌تواند مشکلات روانی و اجتماعی برای مخاطبان ایجاد کند. توجه به این اصول می‌تواند کیفیت اطلاع‌رسانی رسانه را در زمان بحران‌ها ارتقا دهد و اعتماد مخاطبان را جلب کند.

در فضای شبکه‌های اجتماعی متأسفانه شاهد انتشار تصاویر خشن هستیم که به‌ویژه در بحران‌ها، همانند جنگ اخیر، بیشتر دیده می‌شوند. هرچند رسانه‌های رسمی تلاش کرده‌اند تا حد قابل توجهی این موضوع را مدیریت کنند، اما همچنان چالش‌هایی مطرح است. به‌ویژه وقتی چنین تصاویری در معرض دید گروه‌های آسیب‌پذیر مانند کودکان، نوجوانان یا کسانی که تجربه‌های تلخ و ضربه‌های روحی را پشت سر گذاشته‌اند قرار می‌گیرند، خطرات جدی ایجاد می‌شود. این نوع محتوا به لحاظ اخلاقی و حرفه‌ای باید کنترل شود و نباید اجازه داد بدون نظارت در فضای عمومی منتشر شود.

در بحران‌ها دو مسئله کلیدی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. نخست جداسازی اخبار از پروپاگاندا است. رسانه‌ها لازم است اخبار را با حداقل سوگیری ممکن، چه مثبت و چه منفی، به شکل بی‌طرفانه به مخاطب ارائه دهند. پس از خبررسانی، می‌توان با دعوت از تحلیلگران حرفه‌ای، تحلیل‌هایی در چارچوب سیاست‌های رسانه‌ای منتشر کرد. این دو مرحله باید کاملاً از یکدیگر تفکیک شوند تا خبر و تحلیل زیر یک عنوان ارائه نشده و مخاطب سردرگم نشود. مسئله دوم جداسازی تحلیل از خبر است.

بسیاری از رسانه‌ها به ویژه رسانه‌های حکومتی، همچون صداوسیما، در بحران‌هایی نظیر جنگ نقش مهمی در تبلیغات دارند. پروپاگاندا برای تقویت جبهه داخلی امری ضروری است و بخشی از مأموریت ملی رسانه‌ها تلقی می‌شود. اما این اقدامات تبلیغاتی نباید با خبررسانی و اطلاع‌رسانی خلط شوند. اعتبار رسانه تنها زمانی حفظ می‌شود که بین ارائه خبر، تحلیل و پروپاگاندا مرزبندی مشخصی وجود داشته باشد.

در این نوع تفکیک حرفه‌ای، هم نقش ملی رسانه ایفا می‌شود و هم احترام به شعور مخاطب حفظ خواهد شد، چرا که مخاطبان انتظار دارند اطلاعات بدون تحریف در اختیارشان قرار گیرد. این رویکرد، توانمندی و حرفه‌ای بودن رسانه را به نمایش می‌گذارد و باعث می‌شود اعتماد عمومی نسبت به رسانه افزایش یابد؛ مسأله‌ای که در مواجهه با بحران‌ها اهمیت بسیار زیادی دارد.

آقای شمشادی اتفاقاً داشتیم با یکی از تهیه‌کننده‌های رادیویی که در دوران جنگ ۱۲ روزه فعال بودند صحبت می‌کردیم. او در آن دوران مسئولیت تهیه‌کنندگی را بر عهده داشتند. مثلاً توضیح می‌دادند که وقتی خبری از یک اتفاق در نقطه‌ای از تهران می‌رسید، باید به یک نهاد تماس گرفت؛ آن نهاد یک پاسخ می‌داد، بعد به نهاد دیگری زنگ زده می‌شد و پاسخ متفاوتی دریافت می‌شد. نهادی که به‌عنوان مرجع در نظر گرفته می‌شد، گاهی حتی هیچ پاسخی نمی‌داد. این وضعیت باعث می‌شد ما سردرگم شویم که چه جوابی و چه اطلاعاتی باید به مردم بدهیم؛ مردمی که در آن روزها تشنه اطلاعات بودند و به‌طور جدی از ما می‌خواستند که تازه‌ترین اخبار را ارائه کنیم.

متأسفانه، این موضوع چند جنبه دارد. نکته اول این است که خود این شرایط، یعنی وضعیتی که شما مجبور شوید برای دریافت اطلاعات به این نهاد یا آن نهاد رجوع کنید، نشان‌دهنده ضعف در انسجام اطلاع‌رسانی است، به‌ویژه در زمان بحران یا جنگ. به‌طور طبیعی باید یک سخنگوی رسمی برای نیروهای مسلح وجود داشته باشد؛ فردی که مرجع اطلاع‌رسانی باشد و رسانه‌ها برای تأیید یا رد اخبار به او مراجعه کنند. این سخنگو نیز باید با رعایت پروتکل‌ها، اطلاعات را با صداقت در اختیار مخاطبان قرار دهد. نکته دوم، اگر نتوانید اطلاعات کافی و معتبر جمع‌آوری کنید و آن را به‌سرعت در اختیار مخاطب بگذارید، عملاً زمینه را برای رسانه‌های رقیب هموار کرده‌اید. با این کار، مخاطب را تشویق می‌کنید از فضای رسانه‌ای شما فاصله بگیرد و به سمت شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور یا حتی رسانه‌های بین‌المللی برود.

این ضعف‌ها در گذشته وجود داشته است، و امیدوار هستیم که در مورد آن‌ها تصمیماتی گرفته شده باشد. به‌عنوان مثال، شهروندان مناطق مختلف تهران هنگام مواجهه با برخی حوادث در شبکه‌های اجتماعی اعلام می‌کردند که چه رخ داده است. اما وقتی به رسانه‌های داخلی مراجعه می‌کردیم، خبری از این اتفاقات نبود؛ گویی همه چیز آرام است و هیچ رویدادی پیش نیامده است.

در همان زمان، شهروندان خبرنگار از طریق صفحات شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی عکس و فیلم‌های مرتبط را منتشر می‌کردند. البته بعدها گفته شد که انتشار این نوع محتوا می‌تواند از نظر امنیتی خطرساز باشد و به همین دلیل شهروندان نباید چنین اطلاعاتی را منتشر کنند. در این زمینه می‌توان گفت که عکس‌ها و فیلم‌هایی که از محل وقوع حوادث منتشر می‌شوند، قطعاً به طرف مهاجم در تحلیل نوع آسیب، موفقیت عملیات، حجم تخریب و تلفات انسانی کمک می‌کند.

اما مسئله اصلی این است که همان‌طور که نیروهای مسلح ما نیاز به آموزش دارند، شهروندان نیز باید سواد رسانه‌ای خود را ارتقا دهند. لازم است آگاهی عمومی در مورد مسئولیت اجتماعی شهروندان، مخصوصاً در زمان بحران‌ها، افزایش پیدا کند. اینکه صرفاً به خاطر دسترسی به یک عکس یا فیلم، فرد احساس وظیفه کند که آن را وایرال کند، ممکن است مشکلات زیادی ایجاد کند. اگر مخاطب عادی شبکه اجتماعی ببیند که اخبار معتبر و به روز از منابع رسمی نظیر رسانه‌های داخلی یا صداوسیما به‌خوبی منتشر می‌شوند، او دیگر نیازی نمی‌بیند تا به اخبار پراکنده و غیررسمی اعتماد کند. این امر به مخاطب حس اطمینان بیشتری می‌دهد و جلوی نشر اطلاعات ناقص یا غیرمعتبر را تا حدودی می‌گیرد.

در گذشته، صداوسیما مرجعیت بسیار بالایی داشت و برای مردم منبعی معتبر و غیرقابل تردید محسوب می‌شد. به‌عنوان مثال، دهه‌های پیش اگر افراد در صحت وقوع یک اتفاق بحث داشتند و از رادیو یا تلویزیون برای اثبات صحبتشان استفاده می‌کردند، این امر معمولاً پایان بحث بود. مردم با شنیدن اینکه «تلویزیون گفت» یا «رادیو اعلام کرد» به‌طور کامل موضوع را قبول می‌کردند و مرجعیت صدا و سیما میان عموم جامعه بسیار پررنگ بود. اما حالا بعد از گذشت سه یا چهار دهه، چنین جایگاهی برای صداوسیما وجود ندارد.

کاهش مخاطب و مرجعیت این رسانه تا حد زیادی تحت تأثیر عوامل جهانی بوده، مانند گسترش شبکه‌های اجتماعی که سهم قابل توجهی از مصرف رسانه‌ای مردم را به خود اختصاص داده‌اند.

این روند تقریباً در سراسر دنیا مشاهده شده، اما در ایران به نظر می‌رسد شدت این کاهش مخاطب بیشتر باشد. این کاهش علاوه بر تغییرات جهانی، از عوامل داخلی نیز تأثیر گرفته است؛ عواملی همچون سیاست‌های نادرست، کمبود تنوع در محتوا، عدم پاسخ‌گویی به نیازها و سلایق مختلف مخاطبان، و نبود چندصدایی واقعی. اگر این مسیر اصلاح نشود، احتمالاً فاصله مخاطبان با صداوسیما همچنان افزایش خواهد یافت، اما با اعمال تغییرات مثبت و توجه به خواسته‌های جامعه، فرصت بازگرداندن بخشی از مرجعیت و محبوبیت ممکن است فراهم شود. در جریان جنگ ۱۲ روزه شاهد بودیم که در برنامه‌های تحلیلی و میزگردها، یک مجری در میان کارشناسان قرار می‌گیرد تا موضوعات مطرح شده را به نوعی مدیریت کند.

مرز اختیار یک مجری در پرسیدن سوال یا تحلیل وضعیت تا کجاست؟ آیا مجری می‌تواند برای سیاست‌گذاری جنگ با تحلیل خود تصمیم بگیرد؟

مجری‌ها باید جایگاه خود را در حد اعتدال حفظ کنند و از قرار گرفتن در دو نقطه افراطی پرهیز کنند. متأسفانه گاهی چنین اتفاقی رخ می‌دهد. یک سوی این افراط، تبدیل شدن مجری به «پایه میکروفون» است؛ یعنی تنها وظیفه او سلام و احوال‌پرسی، مطرح کردن پرسش‌های ساده و سطحی، و در نهایت تشکر و خداحافظی است. سوی دیگر افراط زمانی است که مجری به جای تسهیل‌گری برای بیان بهتر دیدگاه‌های کارشناسان، خود را یک تحلیلگر مسائل مختلف جا می‌زند؛ بدون داشتن اطلاعات کافی یا تخصص لازم. چنین رویکردی نه‌تنها مسیر گفتگو را منحرف می‌کند بلکه به کیفیت محتوا آسیب جدی وارد می‌کند.

مشکل عمده برخی مجریان تلویزیون این است که خود را کارشناس همه مسائل می‌دانند. شما برنامه‌هایی را مشاهده می‌کنید که طی چند ماه به‌صورت روزانه پخش می‌شود، و مجری در هر قسمت با موضوعی متفاوت مواجه است؛ یک روز درباره سلامت، روز بعد درباره ترافیک، روز سوم درباره وضعیت علمی مدارس، و سپس مسائل اقتصادی یا ارز. در تمامی این موارد، مجری بدون داشتن دانش کافی اظهارنظر می‌کند و نکات سطحی بیان می‌کند. وظیفه اصلی یک مجری پرسشگری است.

مهم‌ترین نقش او طرح پرسش‌های مؤثر و چالش‌برانگیز برای استخراج اطلاعات جدید، معتبر و قابل استفاده برای مخاطبان است. پرسش‌ها باید بی‌طرفانه و هدایتگر باشند تا بحث به شکلی اصولی پیش رود. برخلاف تصور برخی، مجری تحلیلگر نیست، تصمیم‌ساز نیست، و قطعاً کارشناس تمام موضوعات هم نیست. بلکه نقش او تنها تسهیل‌گری و ایجاد فضایی برای بیان دیدگاه‌های تخصصی است.

گاهی اوقات مشاهده می‌کنیم که در یک برنامه تلویزیونی، از ۲۰ دقیقه زمان اختصاص داده شده، ۱۰ دقیقه را تنها مجری صحبت می‌کند؛ به گونه‌ای که عملاً هم نقش میزبان را ایفا می‌کند و هم مهمان. این وضعیت نشان‌دهنده ضعف کارگردانی و تهیه‌کنندگی در سازمان صداوسیما است. اینکه موضوعات برنامه به‌سادگی و بدون آمادگی لازم طراحی می‌شوند، نیز همین مشکل را منعکس می‌کند. برای مثال، مجری پیش از ضبط برنامه حتی از موضوع مورد بحث مطلع نیست، آمادگی کافی ندارد، مطالعه‌ای نکرده و به منابع مرتبط مراجعه نکرده است.

چنین رفتاری بیشتر شبیه انجام کاری اداری است که گویی باید ساعت حضور در اداره را ثبت کند؛ در حالی که رسانه نمی‌تواند با نیاز مخاطب و انتظار او از تحلیل‌های تخصصی صرفاً سطحی برخورد کند. این ضعف به‌ویژه در مواقع حساس‌تر، مانند شرایط بحرانی یا وقوع جنگ، بیشتر مشهود است. به‌طور خاص در همان شب آغاز حملات، که تا صبح هنوز آرایش رسانه‌ای لازم شکل نگرفت، این کمبود کاملاً محسوس بود. از ساعت ۲ بامداد تا حدود ۷ صبح که اطلاعات کم‌کم کامل‌تر شد و بیانیه‌هایی صادر شد، تریبون صداوسیما عموماً در اختیار افرادی قرار داشت که برخی از آنها از دانش، و آمادگی کافی برخوردار نبودند.

برای مثال، یک مجری شیفت شب که وظیفه‌اش معمولاً خواندن چند خبر محدود با مخاطب حداقلی بوده، ناگهان در بحرانی‌ترین شرایط ممکن با مخاطب حداکثری مواجه شد؛ اما اطلاعات لازم برای ارائه تحلیل‌های دقیق نداشت. مهمان‌هایی که به صورت تلفنی یا حضوری دعوت شدند نیز بعضی ازافرادی بودند که به دلیل محدودیت زمانی دسترسی به آن‌ها ممکن بود، نه کسانی که واقعاً متخصص موضوع بودند.

در آن شرایط دسترسی به افراد صاحب تخصص مانند وزرا، معاونان رئیس‌جمهور، فرماندهان ارشد نظامی یا تحلیلگران جنگی مانند افراد دارای تجربه در جنگ ایران و عراق یا اساتید دانشگاه‌های نظامی وجود نداشت.

همین باعث شد صداوسیما هر کس که امکان حضور داشت را جلوی دوربین بیاورد؛ اما بحث‌ها سطحی و گاهاً بدون اعتبار تخصصی بودند. مشکل دیگر نبود پروتکل مشخص برای چنین شرایط حساس است. باید پیشاپیش فهرستی از متخصصان مرتبط با حوزه‌های نظامی، تحلیل گران خاورمیانه، تحلیل گران حوزه اسرائیل و سایر موضوعات حیاتی تهیه شود و این افراد در جریان قرار گیرند که هنگام وقوع شرایط خاص مانند حمله خارجی، به سرعت با آن‌ها تماس گرفته خواهد شد.

چنین توافقی می‌تواند پیش‌بینی لازم را ایجاد کند؛ مثلاً دانشمندان، اساتید دانشگاه‌ها، یا فرماندهان نظامی مرتبط می‌توانند اطلاعات خود را تکمیل کنند تا هر زمان نیاز باشد، در ساعات اولیه بحران آماده اظهارنظر باشند و دسترس‌پذیر بمانند. چنین سازوکاری می‌تواند کیفیت رسانه‌ای را به طرز چشمگیری ارتقا دهد و نیاز مخاطب به تحلیل‌های دقیق و معتبر را تأمین کند.

اگر در شهر تهران بحران‌هایی نظیر زلزله، سیل یا حملات گسترده رخ دهد و زیرساخت‌ها آسیب ببینند، مثل قطع شدن آب، برق یا از دست رفتن شبکه‌های ارتباطی، باید مشخص باشد که در چنین شرایطی با چه افراد یا نهادهایی ارتباط برقرار کنیم.

این افراد شامل کارشناسان فنی، فعالان حوزه اجتماعی، متخصصان امنیتی و تحلیلگران شرایط بحرانی هستند. باید بدانیم که نقش شهرداری، سازمان آتش‌نشانی، اداره برق، وزارت نیرو و دیگر ارگان‌ها چیست. همچنین، شناخت افرادی چون تحلیلگران اجتماعی، چهره‌های امنیتی و اساتید دانشگاه که می‌توانند در چنین موقعیت‌هایی اثرگذار باشند و به جامعه آرامش دهند، ضروری است. داشتن فهرستی از این افراد و نهادها که در رسانه‌ها مشخص شده باشد، کمک می‌کند تا در شرایط بحرانی و جنگی سردرگم نشویم.

حتی آموزش‌هایی مثل درس خبرنگاری بحران در دانشگاه‌ها وجود دارد که توسط استادان مرتبط تدریس می‌شود. کسانی که تحصیلات دانشگاهی یا دوره‌های تخصصی ارتباطات و اطلاع‌رسانی را گذرانده‌اند، چارچوب‌های مشخصی برای رعایت استانداردهای خبری دارند. یکی از این اصول، ارجاع محتوا به افراد معتبر و اثرگذار است؛ کسانی که صحبت‌هایشان می‌تواند آرامش بخش باشد و جایگاه مرجع خبری را داشته باشد. باید به خاطر داشت که محتوای تولید شده برای مخاطبان داخلی رسانه‌ها، بلافاصله ممکن است توسط رسانه‌های بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد. این تصور اشتباه است که تنها مخاطبان داخلی این محتوا را مشاهده می‌کنند. بسیاری از خبرهایی که از طریق رسانه‌های داخلی منتشر می‌شود، توسط رسانه‌های خارجی مانند الجزیره، رویترز، آسوشیتدپرس یا سی‌ان‌ان ترجمه شده و بازنشر می‌شود. رسانه و گاهی برد خبر در سطح بین‌المللی بسیار بیشتر از مخاطب داخلی است. بنابراین لازم است دقت کنیم که چه اطلاعاتی ارائه می‌کنیم، چه حرف‌هایی می‌زنیم و چه تحلیل‌هایی منتشر می‌شود. افراد حاضر در جایگاه تحلیلگر باید صلاحیت لازم را داشته باشند؛ یعنی دانش کافی، تسلط بر مسائل مرتبط و مقبولیت عمومی داشته باشند.